۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

هستی و نیستی...

خدایا زن میخوام برای تو، بچه میخوام برای تو، فقط برای تو، ما حال و احوال بزرگ خداییه خودمون رو، برای حال خدایی دریافت کردن، ما خدا هستیم، ولی این هستی رو باید از توی نیستی خودمون در بیاریم، این هستی الان در نیستی امروز ماست، و ما این نیستی رو با عاشقی باور کردیم، من باید از نیستی جنسیتم خدا رو بیرون بکشم، من باید از نیستی افکار گناه آلود شخصیم خدا رو بیرون بکشم، اون هست ولی نیستی من ... چرا اسمش نیستیه؟ برای اینکه میمیریم همه اینا تموم میشه، میمیریم تمام ارگانیسم جنسی به هم میخوره، زمانی یه شخصی خودش رو میکشه که یه خونه ای پیدا کنه، وقتی میمیره میبینه اصلا خونه هه نبوده، وقتی یه چیزی با مرگ از بین میره پس نیست بوده دیگه، پس امروز ما به یه نیستی چسبیدیم، برای یه مقام دنیایی میره ادم فروشی میکنه، جالب اینه که بعضی هاشم همین الان میفهمیم نیست شد، خداوند در درون نیستی ما هسته، زمانی که ما این پرده نیستی رو بدریم نابودش کنیم اونوقت خدایی میکنیم، اونوقت نگاهامون برکت داره، باید هستی تونو تو خونه های فقیر ببرید، هستی تو که ببری خداوند رحمت خودش رو از جانب هستی تو خواهد کرد، کافیه برای یه خونه دعا بخونید، مثل ایمان داری باشید که یه مواقعی اگه نیومدی بهت گفتن فلانی دورادور برای یه خونه ای دعا بخون، دعا بخونی، نگاه با برکت از خدایی شماست


شارمین میمندی نژاد - کلاس رهیافتی به درون - زمستان 1388